لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
3-2- کیفیت روابط ابژه ای
1-3-2- روابط ابژه ای
نظریات روابط ابژه ای را می توان پیامد نظریه سائق فروید دانست (فیست و نیست، 1384). از آنجا که در متون مختلف و توسط نظریه پردازان متعدد این حوزه، اصطلاح روابط با ابژه، به گونه های مختلفی تعریف شده است، تعریف دقیق و جامع آن دشوار است (گرین برگ و میشل،1983). اما در یک تعریف ساده ، می توان گفت که منظور از روابط با ابژه، روابط بین شخصی است که بر ارتباط میان فرد با " خویشتن" با دیگران یا " ایژه " دلالت دارد (باکال و نیومن، 1995؛ به نقل از میلز والداگ.1999).
در میان تعاریف مختلف از روابط با ابژه، تعریفی که گرینبرگ و میچل (1983) ارائه می دهند، بدین شرح است که روابط با ابژه، در برگیرنده کنش های متقابل (تعاملات) شخص با افراد درونی و بیرونی (واقعی با تصوری) و همچنین روابط میان دنیای ابژه ای درونی و بیرونی آنهاست. براساس این تعریف ارتباط فرد با دنیای بیرونی یکی از کارکردهای روابط با ابژه است که در کنار انواع تظاهرات شناختی و عاطفی برخاسته از این ارتباط، موجب شکل گیری و توسعه پیوند میان فرد و دیگران می گردد. با توجه به این نکته که تظاهرات مذکور جنبه درونی یا ذهنی داشته به شکل قابل توجهی نحوه تعامل فرد با دیگران را متاثر می کند.
در تعریف دیگری، کرنبرگ (1995) با تاکید بر جنبه های انگیزشی و همچنین اهمیت تعامل اولیه مادر - کودک، روابط با ابژه را این گونه توصیف می کند: درونی سازی، ساختارمند کردن یعنی فعال شدن روابط اولیه دو نفره با درمانگر در جلسه درمان (در خلال فرایند انتقال و انتقال متقابل در قالب قواعد انگیزشی ژنتیکی و تحولی)، ساختاری و بالینی آن ها منظور از درونی ساختن روابط با ابژه این است که در تمامی تعاملات کودک با نمادهای والدینی، آن چه که برای کودک درونی می شود، تصویر با بازنمایی
دیگران (ابژه ها) نیست بلکه ارتباط میان خود و دیگری، در قالب تصویر با بازنمایی خویشتن در تعامل با تصویر با بازنمایی ایژه است که درون سازی می شود ( نقل از هاپریج و گرین برگ، 2003).
به اعتقاد وتسن (1991؛ به نقل از هاپریچ و گرین برگ، 2003) روابط با ایژه در برگیرنده افکار و احساسات فرد نسبت به سایر افراد است. او مطرح می سازد در این میان، بازنمایی شناختی افراد خاص (بازنمایی ابژه)، آرزوها و هیجانات همراه با این بازنمایی ها، تصاویر ذهنی و ترس های مربوط به خود و دیگر افراد مهم، به عنوان کارکردهای مهم روابط بین فردی در نظر گرفته می شود.
بر اساس تعاریف ذکر شده می توان گفت نظریه پردازان روابط ابژه ای، شکل گیری و تفکیک اولیه ساختارهای روانشناختی (تصویر درونی خود و دیگری با همان ابژه) و چگونگی تظاهر این ساختارهای درونی در موقعیت بین شخصی را مورد بررسی قرار می دهند. این نظریه پردازان معتقدند در سال های اولیه پیش ادبی و ادیبی، روابط با ابژه در کودک نه بین اید و ابژه ای ها، یا ایگو و ایژه ای ها ، که بیشتر بین خویشتن (با بازنمایی های ذهنی از آن) و ابژه ها (با بازنمایی ذهنی آن ها در درون خود)، برقرار می شود. این نظریه پردازان با تمرکز بر روابط اوایل زندگی و اثرات و بقایای دیرپای آن بر روان فرد به مثابه روابط ایژه ای درونی، پر ادراکات فرد از خود و روابط او با افراد دیگر تاکید می کنند، در این چارچوب فرد نه فقط با دیگری واقعی، بلکه با دیگری درونی نیز وارد ارتباط می شود (سنت کلر، 1386 ترجمه).
2-3-2- مفاهیم و اصطلاحات روابط ابژه ای
اصطلاح " ابژه" واژه تخصصی و ابداع فروید است و به آن چیزی اشاره دارد که نیازی را برآورده می سازد. در معنای گسترده تره ابژه به شخص یا شی با اهمیتی اشاره دارد که هدف احساسات و سائق های یک فرد قرار می گیرد. در واژگان فرویدی، ابژه، سائق، یک شخص، بخشی از یک شخص، یا چیزی است که هدف از طریق آن ارضا می شود. فروید نخستین بار در بحث از سائق های غریزی و در زمینه روابط اولیه مادر - کودک از اصطلاح ابژه استفاده کرد (سنت کلر، 1387).
نظریه پردازان روابط ابژه ای با این فرض بنیادی فروید در مورد ابژه شروع نموده و بعد در این باره گمانه زنی کردند که چگونه روابط اولیه واقعی با خیالی کودک با مادر با پستان او، الگویی برای تمام روابط میان فردی بعدی می شود. اصطلاح بازنمایی به نحوه تملک شخصی بر یک ابژه دلالت دارد و حاکی از این است که شخص چگونه ابژه ای را به شکل روانی باز می نماید (سنت کلر، 1386). بر این اساس، بخش مهمی از هر رابطه ای، بازنمایی های روانی ابژه مهم اولیه، مانند پستان مادر یا آلت تناسلی پدر است که درون فکنی یا در ساختار روانی کودک جذب شده اند و بعدا به سایر افراد مهم زندگی فرافکنی می شوند. این تصاویر درونی، بازنمایی های دقیقی از فرد دیگر نیستند، بلکه پس مانده های تجربیات پیشین هر فرد هستند (فیست و فیست، 1384).
نظریه پردازان روابط ایژه ای در جهان با چارچوب ارجاع را توصیف می کنند. یکی دنیای بیرونی ابژه های قابل مشاهده و دیگری دنیای درونی، حاوی بازنمایی های ذهنی این ایژه ها. دنیای بیرونی در بر گیرنده محیط اجتماعی و ابژه های قابل مشاهده در آن است و دنیای درونی مشتمل است بر بازنمایی ها و تصورات ذهنی هر فرد از دنیای بیرونی یعنی تجربه و بازنمایی فرد از دنیای بیرون. در حقیقت دنیای درونی بازنمایی فرد از خود، در پیوند با بازنمایی از ابژه ای است که این تصاویر درونی الزاما مطابق با ایژه های موجود در جهان واقعی نیستند (روزنبلت و سندلر،1962؛ بوسکی، 1963 به نقل از سنت کلر، 1386). در حقیفت در مقابل مادر در مقایسه با یک ابژه ای بیرونی که برای همه قابل مشاهده است، یک تصویر با بازنمایی مادر در ذهن کودک وجود دارد، تحت عنوان «ابژه ی درونی» که این تجربه با بازنمایی درونی، برای دیگران قابل مشاهده نیست و همچنین ممکن است بازتاب دقیقی از موقعیت واقعی نباشد، اما تجربه کودک از مرتبط بودن با مادر را می نمایاند و دنیای درون روانی کودک را نشان می دهد (مسپنر،1980؛به نقل از سنت کلر، 1386).
علاقه روان تحلیل گری در این میان به دنیای درونی بازنمایی ذهنی معطوف است، زیرا آنچه درمانگر را به فهم رفتار و انگیزه های فرد می رساند، نحوه باز نمایی و تفسیر فرد از جهان و روابط به عنوان فاعل
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
3-2- کیفیت روابط ابژه ای
1-3-2- روابط ابژه ای
نظریات روابط ابژه ای را می توان پیامد نظریه سائق فروید دانست (فیست و نیست، 1384). از آنجا که در متون مختلف و توسط نظریه پردازان متعدد این حوزه، اصطلاح روابط با ابژه، به گونه های مختلفی تعریف شده است، تعریف دقیق و جامع آن دشوار است (گرین برگ و میشل،1983). اما در یک تعریف ساده ، می توان گفت که منظور از روابط با ابژه، روابط بین شخصی است که بر ارتباط میان فرد با " خویشتن" با دیگران یا " ایژه " دلالت دارد (باکال و نیومن، 1995؛ به نقل از میلز والداگ.1999).
در میان تعاریف مختلف از روابط با ابژه، تعریفی که گرینبرگ و میچل (1983) ارائه می دهند، بدین شرح است که روابط با ابژه، در برگیرنده کنش های متقابل (تعاملات) شخص با افراد درونی و بیرونی (واقعی با تصوری) و همچنین روابط میان دنیای ابژه ای درونی و بیرونی آنهاست. براساس این تعریف ارتباط فرد با دنیای بیرونی یکی از کارکردهای روابط با ابژه است که در کنار انواع تظاهرات شناختی و عاطفی برخاسته از این ارتباط، موجب شکل گیری و توسعه پیوند میان فرد و دیگران می گردد. با توجه به این نکته که تظاهرات مذکور جنبه درونی یا ذهنی داشته به شکل قابل توجهی نحوه تعامل فرد با دیگران را متاثر می کند.
در تعریف دیگری، کرنبرگ (1995) با تاکید بر جنبه های انگیزشی و همچنین اهمیت تعامل اولیه مادر - کودک، روابط با ابژه را این گونه توصیف می کند: درونی سازی، ساختارمند کردن یعنی فعال شدن روابط اولیه دو نفره با درمانگر در جلسه درمان (در خلال فرایند انتقال و انتقال متقابل در قالب قواعد انگیزشی ژنتیکی و تحولی)، ساختاری و بالینی آن ها منظور از درونی ساختن روابط با ابژه این است که در تمامی تعاملات کودک با نمادهای والدینی، آن چه که برای کودک درونی می شود، تصویر با بازنمایی
دیگران (ابژه ها) نیست بلکه ارتباط میان خود و دیگری، در قالب تصویر با بازنمایی خویشتن در تعامل با تصویر با بازنمایی ایژه است که درون سازی می شود ( نقل از هاپریج و گرین برگ، 2003).
به اعتقاد وتسن (1991؛ به نقل از هاپریچ و گرین برگ، 2003) روابط با ایژه در برگیرنده افکار و احساسات فرد نسبت به سایر افراد است. او مطرح می سازد در این میان، بازنمایی شناختی افراد خاص (بازنمایی ابژه)، آرزوها و هیجانات همراه با این بازنمایی ها، تصاویر ذهنی و ترس های مربوط به خود و دیگر افراد مهم، به عنوان کارکردهای مهم روابط بین فردی در نظر گرفته می شود.
بر اساس تعاریف ذکر شده می توان گفت نظریه پردازان روابط ابژه ای، شکل گیری و تفکیک اولیه ساختارهای روانشناختی (تصویر درونی خود و دیگری با همان ابژه) و چگونگی تظاهر این ساختارهای درونی در موقعیت بین شخصی را مورد بررسی قرار می دهند. این نظریه پردازان معتقدند در سال های اولیه پیش ادبی و ادیبی، روابط با ابژه در کودک نه بین اید و ابژه ای ها، یا ایگو و ایژه ای ها ، که بیشتر بین خویشتن (با بازنمایی های ذهنی از آن) و ابژه ها (با بازنمایی ذهنی آن ها در درون خود)، برقرار می شود. این نظریه پردازان با تمرکز بر روابط اوایل زندگی و اثرات و بقایای دیرپای آن بر روان فرد به مثابه روابط ایژه ای درونی، پر ادراکات فرد از خود و روابط او با افراد دیگر تاکید می کنند، در این چارچوب فرد نه فقط با دیگری واقعی، بلکه با دیگری درونی نیز وارد ارتباط می شود (سنت کلر، 1386 ترجمه).
2-3-2- مفاهیم و اصطلاحات روابط ابژه ای
اصطلاح " ابژه" واژه تخصصی و ابداع فروید است و به آن چیزی اشاره دارد که نیازی را برآورده می سازد. در معنای گسترده تره ابژه به شخص یا شی با اهمیتی اشاره دارد که هدف احساسات و سائق های یک فرد قرار می گیرد. در واژگان فرویدی، ابژه، سائق، یک شخص، بخشی از یک شخص، یا چیزی است که هدف از طریق آن ارضا می شود. فروید نخستین بار در بحث از سائق های غریزی و در زمینه روابط اولیه مادر - کودک از اصطلاح ابژه استفاده کرد (سنت کلر، 1387).
نظریه پردازان روابط ابژه ای با این فرض بنیادی فروید در مورد ابژه شروع نموده و بعد در این باره گمانه زنی کردند که چگونه روابط اولیه واقعی با خیالی کودک با مادر با پستان او، الگویی برای تمام روابط میان فردی بعدی می شود. اصطلاح بازنمایی به نحوه تملک شخصی بر یک ابژه دلالت دارد و حاکی از این است که شخص چگونه ابژه ای را به شکل روانی باز می نماید (سنت کلر، 1386). بر این اساس، بخش مهمی از هر رابطه ای، بازنمایی های روانی ابژه مهم اولیه، مانند پستان مادر یا آلت تناسلی پدر است که درون فکنی یا در ساختار روانی کودک جذب شده اند و بعدا به سایر افراد مهم زندگی فرافکنی می شوند. این تصاویر درونی، بازنمایی های دقیقی از فرد دیگر نیستند، بلکه پس مانده های تجربیات پیشین هر فرد هستند (فیست و فیست، 1384).
نظریه پردازان روابط ایژه ای در جهان با چارچوب ارجاع را توصیف می کنند. یکی دنیای بیرونی ابژه های قابل مشاهده و دیگری دنیای درونی، حاوی بازنمایی های ذهنی این ایژه ها. دنیای بیرونی در بر گیرنده محیط اجتماعی و ابژه های قابل مشاهده در آن است و دنیای درونی مشتمل است بر بازنمایی ها و تصورات ذهنی هر فرد از دنیای بیرونی یعنی تجربه و بازنمایی فرد از دنیای بیرون. در حقیقت دنیای درونی بازنمایی فرد از خود، در پیوند با بازنمایی از ابژه ای است که این تصاویر درونی الزاما مطابق با ایژه های موجود در جهان واقعی نیستند (روزنبلت و سندلر،1962؛ بوسکی، 1963 به نقل از سنت کلر، 1386). در حقیفت در مقابل مادر در مقایسه با یک ابژه ای بیرونی که برای همه قابل مشاهده است، یک تصویر با بازنمایی مادر در ذهن کودک وجود دارد، تحت عنوان «ابژه ی درونی» که این تجربه با بازنمایی درونی، برای دیگران قابل مشاهده نیست و همچنین ممکن است بازتاب دقیقی از موقعیت واقعی نباشد، اما تجربه کودک از مرتبط بودن با مادر را می نمایاند و دنیای درون روانی کودک را نشان می دهد (مسپنر،1980؛به نقل از سنت کلر، 1386).
علاقه روان تحلیل گری در این میان به دنیای درونی بازنمایی ذهنی معطوف است، زیرا آنچه درمانگر را به فهم رفتار و انگیزه های فرد می رساند، نحوه باز نمایی و تفسیر فرد از جهان و روابط به عنوان فاعل